چگونه باید به این سؤال پاسخ دهیم: “از آنجا که خداوند متعال با علم ازلی خود می داند که من چه خواهم کرد، پس تقصیر من چیست؟”

پاسخ

برادر/خواهر گرامی ما،

برخی از کسانی که این سوال را می پرسند، هم صمیمی نیستند و هم زبان ترکی را بلد نیستند… بعد از توضیح این دو مورد، می خواهم به جواب سوال بپردازم.


قبل از هر چیز، بگذارید توضیح دهم که چرا پرسشگر صمیمی نیست:

هر انسانی از نظر وجدانی می‌داند که در وجودش دو حرکت جداگانه، دو فعل جداگانه وجود دارد. بخشی از آن

اختیاری

یعنی با خواست و اراده خود ظاهر می شود. قسمت دیگر هم…

اضطراری؛

یعنی این اتفاق کاملاً خارج از خواسته و اراده او رخ می‌دهد.

به عنوان مثال؛ صحبت کردن، سکوت کردن، نشستن، بلند شدن از جمله افعال گروه اول هستند؛ تپش قلب، قد کشیدن، سفید شدن موها نیز از جمله افعال گروه دوم به شمار می روند.


در آن دسته از مشاغل رده اول

درخواست از ماست، آفرینش از خدا.

به این معنا که، هر چه را ما با اراده جزئی خود انتخاب و تصمیم می‌گیریم، خداوند متعال با اراده مطلق خود آن را خلق می‌کند.



در مورد افعال نوع دوم،

اراده ما حق اظهار نظر ندارد.

هم خالق و هم اراده‌کننده، خداوند متعال است. ما در قبال اعمالی که در گروه دوم قرار می‌گیرند، مسئولیتی نداریم. به عبارت دیگر، در آخرت از قد و قامت، رنگ پوست، نژاد، جنسیت و یا عصری که در آن به دنیا آمده‌ایم، مورد بازخواست قرار نخواهیم گرفت.


در واقع، کسی که این سوال را پرسیده، در یک اشتباه محاسباتی این دو فعل را با هم جمع کرده است.


و اما برسیم به اشتباه بزرگ اصلی:

آدم به تمام کارهای مثبتی که انجام داده، افتخار می‌کند.

“من کردم، من بردم…”

…او با افتخار از اینها صحبت می کند… اما وقتی نوبت به گناهان، اشتباهات و ستم هایی که مرتکب شده می رسد، به سرنوشت متوسل می شود:

“سرنوشت من این بوده است!..”

او سعی می کند با گفتن این حرف از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. او سرنوشت خود را هنگامی که دزدی که وارد خانه اش شده را به دادگاه می کشاند، فراموش می کند.

او می‌گوید: «این مرد به خانه‌ام آمد، فلان چیزم را دزدید، بهمان چیزم را غارت کرد.» دزد:

«من بی‌گناهم. سرنوشت من دزدی کردن بوده و سرنوشت این آقا دزدیده شدن.»

از دفاعیه‌ای که به این شکل است، عصبانی می‌شود، کف بالا می‌آورد، دارد دیوانه می‌شود! … اما وقتی نوبت به گناهان خودش می‌رسد، بدون شرم و خجالت به دفاع از آن دزد می‌پردازد!

آیا با چنین شخصی می توان به طور جدی در مورد موضوع سرنوشت صحبت کرد؟

حقیقت این است:

ما در هر نوع عمل و فعلی، محکوم به تقدیر نیستیم. در افعال اختیاری، یعنی در کارهایی که با اراده خود انجام می‌دهیم، آزادیم. این را از روی وجدان می‌دانیم. در این کارها، ما خواهانیم و خالق، حضرت حق است…


آیا این واقعیت که ما به این دنیا برای امتحان فرستاده شده‌ایم، خود به تنهایی این را ایجاب نمی‌کند؟

داوطلب در هر سالنی که بخواهد نمی‌تواند امتحان بدهد. نمی‌تواند امتحان را در هر ساعتی که بخواهد شروع و تمام کند. نمی‌تواند نمره‌گذاری سؤالات را خودش تعیین کند. همه اینها به تعیین و تشخیص کسی است که از او امتحان می‌گیرد. اما بعد از شروع امتحان، جواب‌ها را هر طور که بخواهد می‌دهد. در طول امتحان به او مداخله نمی‌شود.

در غیر این صورت، این امتحان نامیده نمی شود.


اکنون، بیایید به دنبال پاسخ این سوال بگردیم:




آیا مردم در این دنیا، کارنامه اعمال خود را آن طور که می خواهند پر نمی کنند؟


آیا آنها در مورد اطاعت یا عدم اطاعت از دستورات و ممنوعیت های الهی آزاد نیستند؟


پس این مردها از چه چیزی دفاع می‌کنند؟!…

از سویی، برای رهایی از مسئولیت گناهانشان، به انکار اراده خود برمی‌خیزند؛ از سویی دیگر، مثلاً، از سنگ زدن به پنجره‌ها و کتک زدن کودکی خردسال که خدا هم او را مسئول نمی‌داند، دریغ نمی‌کنند. آیا این صحنه برای مسئولیت‌پذیر کردن و شرمسار کردنشان کافی نیست؟

قبلاً اشاره کردیم که بعضی از کسانی که این سؤال را پرسیده‌اند، زبان ترکی را بلد نیستند. بیایید این سؤال را از نظر دستور زبان بررسی کنیم:


“از آنجا که خداوند متعال با علم ازلی خود می داند که من چه خواهم کرد، پس تقصیر من چیست؟”

در این جمله دو فعل وجود دارد: یکی،

“انجام دادن”

، دیگری

“دانستن”.

فاعل فعل “کردن”: من. فاعل فعل “دانستن”: خداوند متعال. یعنی، پرسش کننده،

“من انجامش می‌دهم، خدا هم می‌داند.”

می‌گوید. و بعد از ما می‌پرسد: تقصیر من چیست؟ ما با مهربانی به او این جواب را می‌دهیم:

“تقصیر توست که آن کار را انجام دادی.”

در این باره، در کتاب “سخنان” از رسائل نور، به این نکته اشاره شده است:



«تقدیر، از جنس علم است. علم، تابع معلوم است.»

یعنی چطور خواهد شد، به آن بستگی دارد. وگرنه معلوم است، تابع علم نیست.

علم به معنای «دانستن» یا «دانش» است. معلوم به معنای «دانسته شده» و عالم به معنای «داننده» یا «دانشمند» است. بیایید این قاعده را با مثالی شرح دهیم. مثلاً، من بدانم که جوانی در دانشکده علوم درس می‌خواند. این دانش من، علم است. معلوم آن است که آن جوان در آن دانشکده دانشجو است. پس، علم من تابع معلوم است. یعنی چون آن جوان در دانشکده علوم درس می‌خواند، من هم او را به همین صورت می‌دانم.

مثال‌ها را می‌توان افزایش داد.


“از آنجا که خداوند متعال می داند من چه خواهم کرد،”

با این سخن، علم الهی و انجام آن فعل از سوی سائل، از پیش پذیرفته شده است. پس، انجام آن فعل از سوی آن شخص، معلوم است و علم الهی به آن، از علم ازلی اوست. و این علم، تابع معلوم است.

در ادامه جملاتی که از سخنان ایشان نقل کردیم، چنین آمده است:


«پس، علوم و فنون، برای اداره امور در مقام وجود خارجی، اصل و اساس نیستند. زیرا ذات معلوم و وجود خارجی آن، به اراده و قدرت بستگی دارد.»

همانطور که می‌دانیم، دانستن چیزی، یک رویداد یا یک عمل، برای انجام‌دهنده آن بودن کافی نیست. مثلاً: همه می‌دانند که چگونه صحبت کنند. اما تا زمانی که فردی به این کار اقدام نکند و عمل صحبت کردن را انجام ندهد، آیا می‌توانیم بگوییم که او صحبت کرده است؟


مثال دیگر:

رسول خدا (ص) فتح استانبول را بشارت داده است. اما از آنجا که فعل “فتح” را سلطان محمد انجام داد، لقب “فاتح” را به آن سلطان می‌دهیم. ادعا نمی‌کنیم که استانبول را پیامبر اکرم (ص) فتح کرده است.


پس، برای فاعل بودن، دانستن فعل کافی نیست. اراده کردن، اقدام کردن و به انجام رساندن آن لازم است.

خداوند از تمام اعمال و افعال انسان آگاه است. اما این انسان است که با اراده و توان خود آن عمل را انجام می‌دهد و تمام مسئولیت آن بر عهده اوست.

همانطور که قبلاً اشاره کردیم، بنده اراده جزئی خود را،

-چه خیر باشد، چه شر-

هر کاری را که به آن همت گمارد، خداوند آن را برایش میسر می‌سازد.

خواستن از بنده است، آفریدن از خداست. اما آفریدن همه افعال توسط خدا، انسان را از مسئولیت برکنار نمی‌کند…

خداوند است که به انسان قدرت و توانایی عطا می‌کند و هرگونه امکانی را به او می‌بخشد. اگر بنده از این امکانات و قدرت در راهی خلاف رضای او استفاده کند، مسلماً مسئول و گناهکار خواهد بود.


بیایید کمی فکر کنیم:

اگر یک مامور امنیتی با سوءاستفاده از قدرت و سلاح خود، به ناحق به کسی شلیک کند، آیا دولت را قاتل می نامند یا آن مامور را؟ بی شک، قاتل آن مامور است! حالا این مامور،

“من آن جرم را با امکانات دولتی مرتکب شدم. نه از سلاح خودم استفاده کردم و نه از مهمات خودم.”

آیا می تواند به صورت زیر عذرخواهی کند؟


با سلام و دعا…

اسلام در پرتو پرسش‌ها

نظرات


بی‌رحمی

در واقع، همین جمله ای که استاد به کار برد، برای کسی که بفهمد، کافی است. من هم مدام از همین استفاده می کنم.

“خداوند از تمام اعمال و افعال انسان آگاه است. اما این انسان است که با اراده و توان خود آن عمل را انجام می‌دهد و تمام مسئولیت آن نیز بر عهده اوست.” تمام شد. هرچند که فهمیدن این هم برای بعضی‌ها کار سختی است.

آنچه ما آن را سرنوشت می‌نامیم، گذشته ماست. خداوند با علم بی‌نهایتش همه چیز را می‌داند. اما دانستن او به معنای فاعل بودن او در این امر نیست. به نظر من، نکته‌ای که ذهن مردم را درگیر می‌کند، درک نادرست از “اگر در سرنوشتمان باشد، خواهیم زیست” است که قرن‌هاست رواج دارد. و همچنین سوءتفاهم از شرط ایمان “ایمان به سرنوشت؛ به این که خیر و شر از جانب خداست” است. اگر این را به عنوان رویدادهایی که با اراده خدا و خارج از اراده ما رخ می‌دهند، درک کنیم و سرنوشت را به این شکل تعریف کنیم، متأسفانه این نوع سؤالات هرگز به پایان نخواهند رسید. خداوند با اراده خود به شما اراده داده است و از شما خواسته است که از آن استفاده کنید. هر آنچه را که در گذشته انجام داده‌اید و می‌بینید، سرنوشت است. اما آنچه در آینده رخ خواهد داد، معلوم است، اما این در دست شماست (اراده جزئی شما).

امیدوارم مفید بوده باشد.

برای نظر دادن، وارد شوید یا عضو شوید.

آخرین سوالات

سوال روز