– پیامبر اکرم (ص) به حضرت فاطمه (س) چه فرمودند؟ – در آخرین سخنرانی خود به اهل بیت و صحابه چه فرمودند؟
برادر/خواهر گرامی ما،
روز دوشنبه
روز دوشنبه، روزی که در آن اتفاقات مهمی در زندگی اش رخ داد.
دوازدهم ربیعالاول.
او در چنین روز دوشنبهای چشمان مبارکش را به جهان گشود.
در این روز، بیماری حضرت رسول اکرم (ص) اندکی تخفیف یافت و ایشان بهبودی نسبی حاصل کردند. به محض احساس این بهبودی، از بستر برخاستند و با آمادگی به مسجد شریف تشریف بردند.
در آن هنگام، اصحاب کرام صف بسته و پشت سر حضرت ابوبکر نماز صبح را به جا میآوردند. سید کائنات از دیدن این منظره نورانی به غایت شادمان شد، و حتی تبسم فرمود.
آنها نیز به پیروی از حضرت ابوبکر نماز خود را ادا کردند.
صحابه کرام که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را با چهره ای متبسم در میان خود دیدند.
“به طور کامل شفا یافت”
آنها از این ایده بسیار خوشحال شدند.
حضرت محمد (ص) در حجره سعادتشان
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در صبحگاه روز آخر، نماز صبح را به امامت حضرت ابوبکر و در میان اصحاب به جا آورده و آنان را غرق در شادی نمودند. پس از ادای نماز، به حجره مبارک خویش بازگشتند و به بستر خویش دراز کشیدند.
در این اثنا، فرمانده حضرت اسامه برای آخرین بار به وداع با ایشان آمد. رسول اکرم،
“به برکت خدا، حالا حرکت کن!”
فرمود.2 فرمانده پس از دریافت دستور، به اردوگاه رفت و به مجاهدان دستور حرکت داد.
اجازه خواستن حضرت ابوبکر و رفتن به خانه اش در سُنح
روز دوشنبه، حضرت ابوبکر نیز متوجه شد که حال حضرت محمد (ص) برای مدتی رو به بهبودی است. به همین منظور به حضور ایشان شرفیاب شد و…
«ای رسول خدا! الحمدلله! به لطف و کرم او، سالم و سلامت به صبح رسیدید! اگر اجازه بفرمایید، به خانه ام در سُنه بروم.»
گفت.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
“قبول!”
فرمود. پس از آن، حضرت ابوبکر به خانه اش در سُنح رفت.3
آخرین خطاب به مسلمانان و اهل خانه
آخرین روز، دوشنبه. از زبان مبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این جملات جاری شد:
«ای مردم! فتنهها همچون شبهای تاریک در راه است! ای مردم! شما هیچ دلیلی علیه من نخواهید یافت! زیرا من جز آنچه را که قرآن، کتاب خدا، حلال دانسته حلال، و آنچه را که حرام دانسته حرام ندانستهام!»
«ای دخترم فاطمه! ای عمهام صفیه! اعمالی انجام دهید که در نزد خدا مقبول باشد. به من اعتماد نکنید. زیرا من نمیتوانم شما را از خشم خدا نجات دهم!»
۴
سخنان پیامبر اکرم (ص) به حضرت فاطمه (س)
حضرت فاطمه، تنها دختر بازمانده رسول اکرم بود. تنها فرزندی که خداوند عالم، محبت به فرزند را با او به کمال رساند.
حضرت فاطمه زهرا (س) در اخلاق نیکو، راه رفتن، نشستن و برخاستن، بیشترین شباهت را به پیامبر اکرم (ص) داشتند.
در روزهای پایانی بیماری رسول اکرم (ص)، ایشان یک بار دختر یگانه خود، حضرت فاطمه (س) را که مظهر اخلاق نیکو و ظرافت بود، نزد خود فراخواندند. حضرت فاطمه (س) که آمد، ایشان را در سمت چپ خود نشاندند.
او به طور پنهانی چیزی به او گفت.
ناگهان حضرت فاطمه را غم و اندوهی فرا گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد.
سپس پیامبر اکرم (ص) به دختر گرامیشان، حضرت فاطمه (س)، به طور پنهانی سخنی دیگر فرمودند. این بار، حضرت فاطمه (س) که لحظاتی پیش اشک میریخت، ناگهان لبخند زد و شادمان شد.
در آن هنگام حضرت عایشه که در آنجا حضور داشت، بعدها سبب آن را از حضرت فاطمه پرسید و ایشان اینگونه پاسخ داد:
“اول به من گفت که به زودی از دنیا و از من جدا خواهد شد. من برای این گریه کردم. بعد هم…”
«در میان خانوادهام، تو زودتر از همه به من خواهی رسید.»
وقتی این را شنیدم، خوشحال شدم.”
5
و اینک، لحظات پایانی
دوازدهم ربیعالاول، روز دوشنبه.
خورشید به سمت غرب متمایل می شد.
سر مبارک پیامبر اکرم (ص) در آغوش حضرت عایشه، بر سینه اش تکیه داده بود. دیگر به سختی نفس می کشید. زبانش به ذکر خدا مشغول بود:
“خدایا! مرا به رفیق اعلا* برسان.”
او دعایش را تکرار میکرد. حتی در آن لحظه هم از ارشاد امت خود دست برنمیداشت:
“با بردگان خود به نیکی رفتار کنید! به نماز توجه و مداومت نمایید!”
میگفت 6.
این منظره جانسوز، دل حضرت فاطمه را به درد آورده بود. ناگهان رسول اکرم را در آغوش گرفت:
“وای! چه رنجی که پدرم کشید.”
و با گفتن این حرف، اشک از چشمانش سرازیر شد.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
“از امروز به بعد پدرت دیگر هرگز رنج نخواهد کشید.”
فرمود و اضافه کرد:
“دخترم! گریه نکن! وقتی من فوت کردم…”
«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»
از.
۷
آمدن همزمان جبرئیل و عزرائیل
رسول اکرم (ص) در این دنیای فانی، لحظات آخر عمر خود را سپری میکردند. در این هنگام، حضرت جبرئیل به همراه حضرت عزرائیل آمدند. از حال و احوال رسول اکرم (ص) جویا شدند. سپس،
“فرشته مرگ عزرائیل برای ورود اجازه میخواهد.”
گفت.چون رسول اکرم (ص) اجازه فرمودند، حضرت عزرائیل داخل شد و در مقابل آن حضرت نشست.
«ای رسول خدا! خداوند متعال به من امر فرموده است که از هر فرمانت اطاعت کنم. اگر بخواهی جانت را خواهم گرفت، و اگر بخواهی آن را به تو واگذار خواهم کرد.»
گفت.رسول اکرم (ص) به حضرت جبرئیل نگاه کرد. او هم،
«ای رسول خدا، ملأ اعلی منتظر شماست.»
گفت.پس از آن، سرور ما خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
“ای عزرائیل! بیا، مأموریتت را انجام بده.”
فرمود: 8.
وصال پیامبر اکرم (ص) به پروردگارش
سر مبارکشان در آغوش حضرت عایشه، بر سینه ایشان تکیه داده بود. ظرف آبی در کنارشان بود. دو دستشان را در آب فرو برده و دستان خیسشان را بر صورت مبارکشان می مالیدند. از لب های مبارکشان…
«لا إله إلا الله»
جملهاش از دهانش افتاد. بعد دستهایش را از صورتش برداشت. چشمانش را به سقف خانه دوخت.
“خدایا! رفیق اعلا”
او در سن شصت و سه سالگی، در حالی که این جمله را بارها و بارها تکرار میکرد، روح مبارکش به رفیق اعلی پیوست.
تاریخ:
دوازدهم ربیعالاول، روز دوشنبه، سال یازدهم هجری. میلادی
۸ ژوئن ۶۳۲.
پانویسها:
1. سیره، 4:302؛ مسند، 3:196.
طبقات، جلد دوم، صفحه ۱۹۱.
3. سيره، 4:304؛ طبقات، 2:191.
سوره 4، آيات 303-304؛ طبقات، 2:256؛ طبرى، 3:196.
طبقات، 2:247؛ بخاری، 3:92؛ مسلم، 4:1904.
* رفیق اعلا؛
به معنای انجمن پیامبران در بالاترین مقامات است.
طبقات، 2:254؛ مسند، 1:78.
طبقات، جلد 7، صفحه 312.
8. Age, 2:259; ابن کثیر، سیره، 4:550.
طبقات، 2:229؛ مسند، 4:89؛ بخاری، 3:96؛ ابن کثیر، سیره، 4:475.
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها