1.
صفات خداوند بیپایان، مطلق و نامحدود است. اما برای انجام یک کار، دانش به اندازه انجام آن کار کافی است. چرا صفات خداوند باید بیپایان باشد؟
2.
خداوند متعال دارای صفات ذاتی و صفات ثبوتی است. خداوند یگانه و بی همتاست، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات. مثلاً صفت قدم، صفت ازلی بودن است. چرا این صفت در موجود دیگری یافت نمی شود؟ چرا از نظر منطقی، موجود ازلی دیگری غیر از خدا که از ازل آمده باشد، قابل تصور نیست؟
3.
به همین ترتیب، به ذهنم میرسد که چرا موجود دیگری نمیتواند -نعوذ بالله- صفات مختلف خدا را دارا باشد؟ مثلاً موجودی که -نعوذ بالله- صفت قدمت و علم را دارد، اما صفات دیگر او را ندارد. یا موجودی که -نعوذ بالله- در بعضی از صفات ذاتی یا صفات ثبوتی خدا با او برابر است، اما در صفات دیگر با او برابر نیست و صفات دیگر او را ندارد. به عبارت دیگر، فرض کنیم موجودی وجود دارد که -نعوذ بالله- بعضی از صفات خدا را دارد و بعضی را ندارد. اما میدانیم که این محال است؛ اما چرا؟ چرا اینها نمیتوانند باشند، توضیحات منطقی آن چیست؟ چرا خدا در تمام صفاتش بینظیر است؟
۴.
چرا ناتوان هرگز نمی تواند خدا باشد، چرا خدای ناتوان قابل تصور نیست؟
5.
شنیدن کلماتی مثل «بینهایت» و «نامحدود» در زندگی روزمره مرا ناراحت میکند. آیا استفاده از این کلمات درست است؟ در حین تفکر به این موضوع، به ذهنم رسید که برعکس آن، یعنی «ازلی» را در نظر بگیرم. سؤالی به ذهنم خطور کرد که آیا چیزی جز خدا ازلی میتواند باشد؟ مردد شدم. بعد از تردید، به سراغ کتابهای دینی رفتم. آیا این نوع تردیدها باعث خروج ما از دین میشود؟
۶.
آیا نوشتن این سؤالات مرا از دین خارج میکند؟ سؤالاتی که به ذهنم خطور کرده را نوشتم. البته با نقل، عقیده ما به همان صورتی که خداوند به ما آموخته ثابت است. اما آیا میتوانیم با منطق به این سؤالات پاسخ قانعکنندهای بدهیم و سؤالاتی را که به ذهن خطور میکند برطرف کنیم؟
برادر/خواهر گرامی ما،
1) امکان:
به لحاظ لغوی، به چیزهایی که وجودشان ممکن است، ممکن گفته میشود. یعنی، وجود و عدم وجودشان با هم برابر است. از این برابری، به موجودات، «واقع» و به معدومات، «ممکن» گفته میشود. و این برابری را فقط و فقط با وجودی واجب، که از جنس ممکنات نیست، میتوان برهم زد.
زیرا محال است که ممکن، علت ممکن باشد. وگرنه باید به دور و تسلسل، یعنی امور نامعقول، قائل شویم که این هم محال است.
انتقال:
اینکه چیزی که ممکن است، چیزی را که وجود دارد به عرصه وجود بیاورد، باطل است.
این را با یک مثال نشان دهیم: شما میخواهید در مدرسه A ثبت نام کنید و درخواست دادید. مدرسه A میگوید شرط ثبت نام ما، برگه ثبت نام در مدرسه B است. شما بلافاصله به مدرسه B میروید. آنها هم میگویند: شرط ثبت نام ما، ثبت نام شما در مدرسه A است. در چنین وضعیتی، ثبت نام شما در هر دو مدرسه برای همیشه غیرممکن میشود. این همان چیزی است که دور باطل نامیده میشود.
چگونه یک موجود بالقوه که خود به عرصه وجود نیامده، میتواند سبب وجود موجود بالقوه دیگری شود؟ باید از ازل و بدون سابقه وجود داشته باشد تا علت و سبب موجود بالقوه دیگری باشد. از اینجا به وضوح مشخص است که: موجود بالقوه نمیتواند سبب موجود بالقوه دیگری شود و خلاقیت کند.
توالی:
این به معنای پذیرفتن زنجیرهای بیپایان از علت و معلول است که با عباراتی نظیر “به این دلیل، به آن دلیل، به این سبب، به آن سبب” تا ابد ادامه مییابد، و این از جمله محالات است که عقل آن را نمیپذیرد. علما علم کلام بطلان تسلسل را اثبات کردهاند.
2)
اگر موجود ازلی دیگری جز خدا وجود داشت، او هم خدا بود. در این صورت او هم پیامبران و کتابهای خود را میفرستاد و وجود خود را اثبات میکرد. از آنجا که چنین چیزی وجود ندارد، پس چنین موجودی هم وجود ندارد.
اگر خالقان ازلی دیگری هم وجود داشتند، آنها هم چیزهایی خلق میکردند و آن را به مردم اعلام میکردند. زیرا، به نمایش گذاشتن و عرضه کردن اثر هنری به مخاطبان و جلب تحسین آنان برای هنرمندان بسیار مهم است. در آیه زیر به این حقیقت تأکید شده است.
«به مشرکان بگو: به آن بتهایی که به جای خدا به آنها پناه میبرید، بنگرید! آیا آنها چیزی از زمین را آفریدهاند، یا در آسمانها با خدا شریکند؟»
(چون از نظر عقلی این امر محال است، پس از نظر نقلی ثابت کنید که عبادت بتها واقعیت دارد)
اگر در ادعای خود صادق هستید، پس کتابی که قبلاً آمده یا حداقل باقیمانده ای از اطلاعاتی را بیاورید تا ببینیم.”
(احقاف، 46/4)
3)
باید از این وسوسهها رها شد. آنچه شما میگویید، صفات موجودی ازلی است. داشتن صفات مختص به خدا، مستلزم خدا بودن است. مثلاً، دارا بودن علم و قدرت بینهایت یا ازلی بودن… در بند دوم، به عدم وجود خدای دیگری از نظر عقلی اشاره کردیم.
یک دلیل عقلی هم در حاکمیت معتبر است.
“منع مداخله”
قانون است.
“اقتضای فرماندهی و حاکمیت این است که رقیب را نپذیرد، مشارکت را رد کند و مداخله را رفع کند.”
از این رو، اگر در یک روستای کوچک دو دهدار وجود داشته باشد، آرامش و نظم روستا را بر هم می زنند. اگر در یک ناحیه دو مدیر، در یک استان دو والی وجود داشته باشد، هرج و مرج به پا می کنند. اگر در یک مملکت دو پادشاه وجود داشته باشد، باعث آشوب و هرج و مرج بزرگی می شوند.”“اگر سایه ضعیف و نمونه جزئی از حاکمیت و فرمانروایی، در انسانهای ناتوان و محتاج به یاری، مداخله رقیب و مخالف و همتای خود را نمیپذیرد؛ پس حاکمیت و فرمانروایی مطلق در مرتبه سلطنت و ربوبیت، در نزد قادر مطلق، تا چه اندازه آن قانون رد مداخله را به صورت اساسیتری به اجرا درمیآورد، قیاس کن.”
“پس، قطعیترین و همیشگیترین لازمهی الوهیت و ربوبیت، وحدت و انفراد است (یعنی: آشکارترین صفت خدا بودن، یگانه بودن است). برهانی آشکار و شاهدی قاطع بر این، نظم و انسجام کامل و بینظیر در جهان هستی است (نظم و انسجام شگفتانگیز در جهان هستی، آشکارترین دلیلی بر یگانگی خداست). از بال مگس گرفته تا چراغهای آسمان، چنان نظمی وجود دارد که عقل در برابر آن از شگفتی و تحسین…”
سبحان الله، ماشاءالله، بارک الله
میگوید، سجده میکند.
(نورسی، سخنان، ص. 683)
«و اگر در آسمان و زمین خدایان دیگری جز خدا وجود داشت، نظام آنجا به هم میخورد. پس آن خدای متعال، صاحب عرش و فرمانروایی، از آنان…»
(آن مشرکان)
او از آنچه آنان به خدا نسبت میدهند، پاک و برتر است!
(انبیاء، ۲۱/۲۲)
در آیه ای که مضمون آن در بالا ذکر شد، بر این حقیقت تأکید شده است.
4)
خدا به معنای معبود حقیقی است که همه موجودات او را پرستش می کنند.
معبود حقیقی به معنای موجودی است که تمام موجودات شایسته پرستش او هستند. موجودی که تمام موجودات حق پرستش او را دارند، به معنای خالق تمام آن موجودات است. خالق تمام موجودات بودن، مستلزم دارا بودن قدرت بیپایان است. نتیجه این زنجیره منطقی این است:
«خدای ناتوان، خدا نیست.»
5)
پذیرفتن وجود یک یا چند موجود ازلی غیر از خدا، کفر محسوب میشود.
اما تصور و تخیل کردن چنین چیزی، بدون تصدیق آن، کفر محسوب نمیشود. زیرا تصور با تصدیق فرق دارد. تصور، حکم نیست. صرفاً تصور کردن بیطرفانه در مورد موضوعی است. مثلاً تصور کشتن یک نفر، شخص را قاتل نمیکند. تصور دشنام دادن به کسی، او را دشنامگو نمیکند. در این موارد و در مورد وسوسه، میتوانیم به شما پاسخهای مربوط به وسوسه در سایت و رسالههای نور را توصیه کنیم.
۶)
این سؤالات، همانطور که شما هم فرمودید، تصوراتی هستند که به ذهن خطور میکنند و در خیال میآیند. در منطق، دو موضوع تحلیلی وجود دارد: تصور و تصدیق. تصورات، حکمی را بیان نمیکنند. زیرا به دلیل عدم دارا بودن ماهیتی مبتنی بر دلیل و قانعکننده، تصدیق محسوب نمیشوند.
انسان نه از تصور، بلکه از تصدیق مسئول است…
بنابراین، از آنجا که این سؤالات به منظور تحقیق و یافتن پاسخهای بهتر مطرح میشوند، در این موارد مسئولیتی دینی وجود ندارد. با این حال، تصورات نامشروع ما که اغلب به وجود میآیند، روزی…
-خدا حفظ کند-
میتواند نوعی استعداد برای تبدیل شدن به سوءظن را نشان دهد. زیرا
قطره قطره جمع گردد، دریا شود.
از این نظر، باید این افکار را بدون اینکه حتی لحظهای در ذهنمان بمانند، از خود دور کنیم. اگر به مسائل مشروع بپردازیم، مسائل نامشروع در ذهنمان جایی نخواهند داشت.
توصیه میکنیم این توضیحات را هم مطالعه کنید:
“مثلاً،”
همانطور که حبابهایی که در سطح دریای متلاطم و رودخانهای روان در روز دیده میشوند، با رفتنشان حبابهای جدیدی را به وجود میآورند که درست مثل حبابهای قبلی، نور خورشید را منعکس کرده و به خورشید آسمان اشاره و شهادت میدهند، و با زوال و فنایشان بر وجود و بقای خورشیدی جاودانه دلالت میکنند، به همین ترتیب، در سطح دریای متغیر کائنات و در فضای بیپایان و در مزرعه ذرات و در رودخانه زمان که همه حوادث و موجودات فانی را در آغوش گرفته و با هم در نوسان است، مخلوقات به طور مداوم و با سرعت در حال حرکت و فنا هستند، همراه با علل ظاهریشان. هر سال، هر روز، یک جهان میمیرد و جهان تازهای جایگزین آن میشود. و از آنجا که در مزرعه ذرات، به طور مداوم جهانهای سیار و عوالم سیال به وجود میآیند، به طور قطع، همانطور که حبابها و نورهای خورشید با زوالشان خورشیدی جاودانه را نشان میدهند، فنا و انقراض آن مخلوقات و محصولات بیپایان و با علل ظاهریشان، با نظم و کمال، به طور قطعی و آشکار، مانند روز و خورشید، بر وجود و وحدت و حضور یک حیّ لایموت، یک شمس سرمدی، یک خالق باقی و یک فرمانده مقدس، شهادت میدهند، و این وجود و وحدت و حضور، هزار بار آشکارتر و قطعیتر از وجود خود کائنات است، و همه موجودات به طور جداگانه و با هم بر این شهادت میدهند.
(نورسی، شعاعها، شعاع پانزدهم، مقام اول)
«معلوم است که بخشنده نور باید خود نورانی باشد؛ روشنگر باید از نور سرشار باشد؛ احسان از غنا و بخشش از لطافت برمیخیزد. پس، با توجه به این، این همه حسن و جمال در جهان هستی…»
هـ
“به وجود آوردن و به موجودات کمالات گوناگون بخشیدن، همچون خورشید که نور خود را میتاباند، جمالی ازلی را به نمایش میگذارد.”
“چون موجودات، همچون رودخانهای عظیم بر سطح زمین، با جلوههای کمالات میدرخشند و میگذرند. همانگونه که آن رودخانه با جلوههای خورشید میدرخشد، این سیل موجودات نیز با جلوههای حسن و جمال و کمال، موقتاً میدرخشند و میروند. از آنجا که آنهایی که از پی میآیند، همان درخشندگی و جلوهها را نشان میدهند، معلوم میشود که جلوهها و زیباییهای حبابهای آب جاری، از خودشان نیست، بلکه جلوهها و زیباییهای نور خورشید است. همچنین، این جلوههای موقتی حسن و کمال در سیل کائنات، جلوههای جمال اسماء آن خورشید ازلی است.”
(نورسی، سخنان، سخن سی و دوم، مقام دوم)
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید:
–
آیا خدا باید یگانه باشد؟
– دلایل وحدانیت خدا چیست؟ دلایل توحید…
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها