برادر/خواهر گرامی ما،
نورسی، در سال ۱۹۱۱ تألیف کرد.
محاکمات
در اثرش با عنوان …، به عنوان نتیجهای از درگیریهای بین دین و علم، خورشید اسلام را در حال گرفتگی میبیند؛ مسلمانان را عقبمانده و محروم از “آسایش دنیوی” میداند؛ و معتقد است که بیگانگان [غربیها] با دوری از اسلام…
“سعادت آخرت”
آنها اظهار میکنند که از آن محروم شدهاند. دلیل اصلی این توقف و عقبگرد، این تصور است که در نتیجه “سوء تفاهم” بین دین و علم تضاد وجود دارد.
«چگونه برده با اربابش، خدمتکار با رئیسش و فرزند با پدرش دشمن و مخالف شود؟ اسلام سرور و راهنمای فنون [علوم] و رئیس و پدر علوم حقیقی است.»
(نورسی، ب.س. (1995). محاکمات، استانبول: انتشارات انوار، ص. 8).
سؤالی که نُرسی در مورد تحولات مربوط به بحثهای دین و علم مطرح میکند، بسیار قابل توجه است. او میگوید:
به نظر او، این سوءتفاهم و وهم باطل تا به حال (1910/1911) حاکم بوده و با القای یأس و ناامیدی به جامعه، درهای تمدن و آموزش مدرن را بر جوامع مسلمان بسته است. او علت ظاهری بحثهای دین و علم را در این میداند که علما از “تصور مخالفت برخی از ظواهر دینی با برخی از مسائل علوم” هراسیدهاند.
(نورسی، رسائل محاکمات، ص. 10).
او پس از اشاره به اشتباهی که دانشمندان دینی در مورد تضاد بین برخی مسائل دینی و برخی مسائل علمی مرتکب میشوند، به این شرح میپردازد:
«با ترک مغز و لبّ اسلام، به پوست و ظاهر آن بسنده کردیم و فریب خوردیم. با سوء فهم و سوء ادب، حق اسلام و حرمت شایسته آن را ادا نکردیم، تا آنکه از ما نفرت کرد و در ابرهای اوهام و خیالات پنهان شد…»
«و حق هم دارد، زیرا ما اسرائیلیات را با اصول و حکایات عقاید و مجازات حقایق درآمیختیم و نتوانستیم قدرش را بدانیم. او هم به عنوان مجازات، ما را در دنیا به ذلت و فلاکت انداخت. تنها رحمت اوست که ما را نجات خواهد داد.»
(نورسی، محاکمات، ص. 9).
پس معلوم میشود که بعضی از علما نتوانستهاند جوهر اسلام را درک کنند. آنها فقط به ظاهر چسبیدهاند و نتوانستهاند به حقیقت و معنای آن نفوذ کنند. به سبب این سوءتفاهم، نتوانستهاند احترامی را که اسلام شایسته آن است، به جا آورند. اسلام نیز از این سوءتفاهمها بیزار شده و در ابرهای وهم و خیال پنهان گشته است.
دلیل پنهان ماندن این است که علما، اطلاعات و داستانهای بیپایه و ساختگی به جا مانده از بنیاسرائیل را با اصول و حقایق اسلام و مجازات آن، یعنی کلماتی که به معنای غیر از معنای اصلی خود به کار میروند، با حقایق آن درآمیختند و بدین ترتیب نتوانستند قدر و منزلت اسلام را درک کنند. و او به عنوان مجازات، مسلمانان را در ذلت و فلاکت رها کرد تا در دنیا تربیت شوند. آنچه آنان را نجات خواهد داد، باز هم رحمت اوست. یعنی، با چنگ زدن محکم به ریسمان ناگسستنی او، به حقایق او، و با عمل کردن به اسلام راستین و راستی شایسته اسلام. آنگاه اسلام پنهان و سرخورده، رشد و نمو خواهد یافت و بدین ترتیب صلح و پیشرفت عمومی در جهان حاکم خواهد شد. و دیگر نیازی به بحثهای علم و دین نخواهد بود.
نورسی در آثار خود به مخالفتهایی با اسلام که ناشی از سوءبرداشت از برخی تشبیهات و تمثیلات در آیات و احادیث در حوزههای علم و فلسفه بود، به طور مفصل پرداخته است. یکی از مواردی که بیشترین انتقاد و حمله را برانگیخت، موضوع قرار گرفتن جهان بر روی شاخ گاو و ماهی است.
او به سوالی در مورد این موضوع ماهی گاو نر اینطور پاسخ می دهد:
در سؤال این بارتان میگویید: «آخوندها میگویند: زمین بر روی گاو و ماهی قرار دارد. در حالی که جغرافیا نشان میدهد که زمین مانند ستارهای معلق در فضا میگردد. نه گاوی هست و نه ماهی!»
«الارض علی الثور و الحوت»
(زمین بر روی گاو و ماهی قرار دارد)در روایتی، یک بار «عَلَی السَّور» و بار دیگر «عَلَی الحُوت» گفته است. برخی از محدثان، این حدیث را بر حکایات خرافی که از اسرائیلیات گرفته شده و از قدیم نقل میشده، تطبیق دادهاند. به ویژه، بعضی از علمای بنی اسرائیل که مسلمان شده بودند، حکایاتی را که در کتب سابقه دربارۀ «سَور» و «حُوت» دیده بودند، بر حدیث تطبیق داده و معنای حدیث را به طرز عجیبی تحریف کردهاند.
فعلاً در مورد این سؤال شما، به طور خلاصه سه اصل و سه جنبه بیان خواهد شد.
اصل اول:
برخی از علمای بنیاسرائیل پس از اسلام آوردن، معلومات پیشین خود را نیز با خود به اسلام آورده و به اسلام نسبت دادند. حال آنکه در آن معلومات پیشین، اشتباهاتی وجود دارد. آن اشتباهات البته متعلق به آنان است، نه به اسلام.
اصل دوم
:
تشبیهات و تمثیلات، هرچه از خواص به عوام منتقل شوند، یعنی از دست علم به دست جهل بیفتند، با مرور زمان به عنوان حقیقت تلقی می شوند. مثلاً، در کودکی من، ماه گرفتگی رخ داد. من به مادرم گفتم:“چرا ماه اینطوری شده؟”
گفت: “مار خورده.”
گفتم: “به نظر می رسد که بیشتر است.”
او گفت: “در آن بالا، مارها مثل شیشه شفاف هستند و درونشان را نشان میدهند.”من این خاطره دوران کودکی را بارها و بارها به یاد می آوردم. و می گفتم:
“چطور چنین خرافهٔ بی اساسی بر زبان اشخاص جدی و محترمی مثل مادرم جاری می شود؟”
همیشه اینطور فکر میکردم. تا اینکه به مطالعه علم فلکیات پرداختم و دیدم کسانی که مثل مادرم اینطور میگویند، تشبیهی را به عنوان حقیقت تلقی کردهاند. زیرا دایره عظیمی که مدار درجات خورشیدی است و آن را “منطقة البروج” مینامند، و دایره مایل قمری که مدار منازل قمری است، بر هم منطبق شده و هر دو دایره، هر کدام به شکل دو قوس درآمدهاند. علمای فلکی به این دو قوس، با تشبیهی لطیف، نام دو مار بزرگ، “تنينين” نهادهاند. و به نقطه تقاطع این دو دایره، “رأس” به معنای “سر” و به دیگری “ذنب” به معنای “دم” گفتهاند. هنگامی که ماه به رأس و خورشید به ذنب میرسد، به اصطلاح فلکیان “حيلولة الأرض” رخ میدهد. یعنی کره زمین درست در وسط آن دو قرار میگیرد. در آن زمان ماه خسوف میشود. با تشبیهی که قبلاً شد، گفته میشود: “ماه به دهان تنين درآمده است”. و این تشبیه بلند مرتبه و علمی، با ورود به زبان عوام، به مرور زمان، شکل ماری بزرگ را به خود گرفته که ماه را میبلعد.پس دو فرشته بزرگ به نامهای ثور و حوت، با تشبیهی لطیف و قدسی و با اشارتی پرمعنا، به نامهای ثور و حوت نامگذاری شدهاند. هرچه این تشبیه از زبان قدسی و متعالی نبوت به زبان عموم درمیآید، به حقیقت مبدل شده و به صورت دو موجود عظیم، به شکل گاوی بزرگ و ماهی ترسناکی درآمدهاند.
اصل سوم
:
همانطور که قرآن متشابهاتی دارد و مسائل عمیق را با تمثیل و تشبیه به عوام میآموزد، حدیث نیز متشابهاتی دارد و حقایق عمیق را با تشبیهات مأنوس بیان میکند. مثلاً، چنانکه در دو رساله بیان کردیم، روزی در حضور نبوی، صدایی بسیار بلند شنیده شد. فرمود:
“این صدای سنگی است که هفتاد سال است غلت میخورد و در این لحظه به قعر جهنم سقوط میکند.”
چند لحظه بعد، کسی آمد و گفت: «آن منافق مشهور هفتاد ساله مرد.» و بدین ترتیب، حقانیت تمثیل بلیغ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آشکار شد.در حال حاضر، به سوال شما سه وجه پاسخ داده خواهد شد.
اولاً:
نام یکی از فرشتگان حامل عرش و آسمانها.
“نثر”
و نام آن دیگری
“سِور”
همانطور که خداوند متعال چهار فرشته را برای نظارت بر عرش و آسمانها و سلطنت ربوبیت خود منصوب فرموده است، دو فرشته را نیز به عنوان ناظر و حامل بر کره زمین، که برادر کوچکتر آسمانها و همدم سیارات است، منصوب کرده است. نام یکی از آن فرشتگان…
“سِور”
و نام آن دیگری
“هوت”
و راز شهرت او در این است:زمین دو بخش است: یکی آب و دیگری خاک. بخش آب را ماهی آباد میکند. بخش خاک را زراعت، که مایه حیات انسان است، آباد میکند و این زراعت به وسیله گاو و بر دوش گاو است. دو فرشتهای که بر کره زمین موکلند، هم فرمانده و هم ناظرند، پس حتماً باید با طایفه ماهی و نوع گاو ارتباطی داشته باشند. شاید، و علم نزد خداست، آن دو فرشته در عالم ملکوت و عالم مثال به صورت ثور و حوت تجسم یافتهاند. پس به اشاره به این ارتباط و آن نظارت و به کنایه از آن دو نوع مخلوق مهم کره زمین، زبان معجزهآمیز نبوی،
زمین بر روی گاو و ماهی است.
او با یک جملهٔ کوتاه و زیبا، حقیقتی را بیان کرد که بسیار عمیق و گسترده بود و به اندازهٔ یک صفحه مطلب را در بر میگرفت.
وجه دوم
:
مثلاً، اگر گفته شود: “این دولت و سلطنت بر چه چیزی استوار است؟” در جوابش
“شمشیر و قلم”
گفته میشود. یعنی،
“او به شجاعت و قدرت شمشیر سرباز و به درایت و عدالت قلم کارمند تکیه می کند.”
پس از آنکه کره زمین مسکن موجودات زنده است و فرماندهان موجودات زنده انسانند و بخش اعظم اهل سواحل از انسانها معیشتشان از ماهی است و معیشت بخش غیر اهل سواحل از زراعت و بر دوش گاو است و تجارت مهمی هم از ماهی است، پس به درستی که گفته می شود: همانطور که دولت بر شمشیر و قلم استوار است، کره زمین هم بر گاو و ماهی استوار است. زیرا هرگاه گاو کار نکند و ماهی میلیونها تخم را همزمان نگذارد، آنگاه انسان نمی تواند زنده بماند، حیات از بین می رود و خالق حکیم هم زمین را ویران می کند.اینک، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با پاسخی بس معجزهآسا، بس متعالی و بس حکیمانه،
زمین بر روی گاو و ماهی است.
او گفت. با دو کلمه، حقیقت گستردهای را در مورد ارتباط زندگی نوع بشر با زندگی نوع حیوان به ما آموخت.
(نورسی، مجموعه رسائل، انتشارات سوزلر، استانبول، 2009، ص. 91-93).
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها