آیا می‌توانید آیات «تو سنگ را نینداختی، خدا انداخت…»، «هیچ‌کس جز به اذن من نمی‌تواند بخواهد…»، «برگی از درخت نمی‌افتد مگر به اذن خدا…» را از منظر علم قضا و قدر مورد بررسی قرار دهید؟ این آیات را از نظر اراده جزئی و اراده کلی چگونه باید فهمید؟

پاسخ

برادر/خواهر گرامی ما،





شما در جنگ، آنان را به نیروی خودتان نکشتید، بلکه خدا کشت. (ای رسول ما) آنگاه که تو پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد. و این را خدا برای آن کرد تا مؤمنان را به آزمایشی نیکو بیازماید. همانا خدا شنوا و داناست.

(سوره انفال، آیه ۱۷)

شما آنان را نکشتید، آن مشرکانی که کشته و بر زمین افتادند و غنائمشان به دست آمد، به قدرت و نیروی شما کشته نشدند، بلکه خدا آنان را کشت. خداوند با فرمان دادن، یاری و پیروزی بخشیدن، شما را بر آنان مسلط کردن و ترس در دلشان انداختن، در حقیقت آنان را کشت.


گفته می شود که،

هنگامی که سپاه قریش از عکانکال خارج شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:


“اینک قریش با غرور و تکبر آمده‌اند، خدایا! اینان رسول تو را انکار می‌کنند. پروردگارا! وعده‌ای که به من دادی از تو می‌خواهم!” در این هنگام جبرئیل علیه السلام آمد و گفت: “مشت خاکی بردار و به سوی آنان پرتاب کن.”

فرمود. آنگاه که دو طرف به جنگ پرداختند، حضرت رسول اکرم (ص) مشتی از سنگریزه برداشت و به سوی آنان پرتاب کرد و

“رویشان سیاه باد!”

فرمود. پس از آن، در صفوف دشمن، مشرکی نماند که به چشمش مشغول نباشد. سپس آنان پراکنده شدند و مؤمنان بر آنان تاختند؛ از یک سو می‌کشتند و از سوی دیگر اسیر می‌گرفتند. سپس چون جنگ به پایان رسید، از مسلمانان…

“اینطور بریدم، اینطور زدم، اینطور اسیر کردم.”

کسانی بودند که حرف های بیهوده می زدند و به کارهای خود می بالیدند.

این آیه در این مورد نازل شد. یعنی شما به خود می‌بالید و فخر می‌فروشید، اما بدانید که شما به تنهایی و با قدرت خودتان بر آنان پیروز نشدید، بلکه خدا بود که آنان را کشت. و آنگاه که تو پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، ای محمد! آنگاه که تو به صورت پرتابی، کاری انجام دادی، آن پرتابی که به دشمنان اصابت کرد و بر آنان اثر گذاشت و در چشمان همه آنان فرو رفت، تو آن پرتاب را نکردی، ظاهر آن پرتاب از تو بود، اما نتایج و اثر آن را تو به وجود نیاوردی، بلکه خدا آن را به وجود آورد. زیرا به تو…

“اسب!..”

او بود که فرمان داد، او بود که آن‌چه را پرتاب کردی به هدف رساند، به مقصود رساند و دشمن را شکست داد و شما را بر او مسلط کرد و پیروز گردانید. اگر باطن پرتاب‌کننده و پرتاب‌شونده در نظر گرفته نشود، تمام افتخار و شرف باید از آنِ شمشیری باشد که بر گردن دشمن فرود می‌آید، یا تیری که در رگش فرو می‌رود، یا سنگی که در چشمش می‌خورد، آنگاه هیچ سهمی از شرف برای شما باقی نمی‌ماند. اما شرف نه از آنِ شمشیری است که در غلاف است، و نه از آنِ سنگی که در جای خود است. همان‌طور که شمشیر، تیر و سنگ در برابر مجاهدان وضعیتی دارند، مجاهدان نیز در برابر خدا وضعیتی پایین‌تر از آن دارند. زیرا آنان در فرمان و خدمت خدا هستند. بنابراین مجاهدان باید بدانند که در حقیقت هیچ حقی ندارند و تکبر و خودستایی‌شان بیجاست.

خداوند است که همه اینها را انجام داده و آفریده است.

با توجه به این، این را

وحدت وجود

نیازی به استفاده از آن به عنوان دلیلی بر نظر خود نیست، و گرفتار چنین وهمی شدن نیز درست نیست. در اینجا وحدت وجود یا اتحاد مطرح نیست، بلکه اثبات تأثیر پنهان و حقیقی افعال، فراتر و برتر از تأثیرات ظاهری آنها، و قدرت و قوت خداوند به عنوان عامل حقیقی است. در واقع، نه پرتاب‌کننده‌ای و نه پرتاب‌شونده‌ای، نه غازی و نه شهید وجود ندارد، اما بر همه اینها، فرمان و اراده صاحب قدرت مطلق حاکم است. در واقع، هیچ‌یک از اینها، به تنهایی یا همگی با هم، خدا نیستند. اما خدایی هست که بر وجود همه آنها، قدرت تأثیرگذاری یگانه دارد و بر همه آنها حاکم است، به طوری که همه اسباب و عوامل، تأثیرات پنهان و آشکار و نتایج آنها، در نهایت تحت فرمان او هستند.

و خداوند این کارها را کرد تا مؤمنان را به تجربه‌ای نیکو، نعمتی ارزشمند از نصرت و پیروزی، سرافراز فرماید. بی‌گمان، خداوند شنوا و داناست. دعاهای شما، فریادهایتان، سخنان پنهان و آشکار شما را می‌شنود. نیت‌ها، مقاصد، افکار و وسوسه‌هایتان و تمام احوال و رفتارتان را به درستی می‌داند.


«این پند و هشداری است. هر کس بخواهد، راهی را که به پروردگارش می‌رسد، در پیش گیرد. ولی شما نمی‌توانید بخواهید، مگر آنکه خدا بخواهد. زیرا خداست که دانا و حکیم است و هر چه را که می‌داند، به درستی می‌داند و کسانی را که شایسته رحمت و هدایتند، به خوبی می‌شناسد.»

(انسان، 76/29-30)


“شما نمى‌توانيد بخواهيد، مگر آنكه خدا بخواهد.”

این آیه

“جبر و تقدیر”

هرچند در این مورد، عرصهٔ برخورد آراء بوده است، اما در این که بندگان حق و اختیار دعا کردن را دارند، و در عین حال، این دعاها مطلق نبوده و به مشیت الهی مقید است، جای تردید نیست.

بنابراین، مسئولیت بر عهده بنده است و حکم از آن خداست.

بنابراین، بنده نمی‌تواند سرنوشت خود را به دلخواه خود رقم بزند. بنده در چارچوب مشیت الهی مسئول است. خداوند متعال اما، بدون هیچ قید و شرطی هرچه بخواهد می‌کند. راه، آن است که او تعیین کرده؛ ثواب و عقاب نیز احکام اوست.

به یاد داشته باشید که در راه یافتن به سوی پروردگارتان نیز، تا خدا نخواهد، شما هیچ چیز نخواهید خواست. فراموش نکنید که تا پروردگارتان نخواهد و راضی نشود، شما به تنهایی هیچ چیز نخواهید خواست. همانطور که کافران می‌گویند:


“پس ما هم به این کار اهمیتی نمی‌دهیم! ما به این کتاب اعتقاد نداریم. ما به این نقشه نیازی نداریم. ما به این قطب‌نما اعتماد نداریم. ما دستور کار این کتاب را قبول نداریم. ما به راهنمایی این کتاب نیازی نداریم. ما بدون آن هم می‌توانیم این زندگی را بگذرانیم.”

خداوند هم می‌فرماید:


«ای کافران، بدانید که نپذیرفتن شما هم از جانب خداست. رد کردن شما هم از جانب خداست. آزادی سرکشی شما هم از جانب خداست، این را فراموش نکنید…»

اگر خداوند در این جهان، به اقتضای موقعیت و امتحان دنیا، اراده و اختیاری به انسان‌ها نداده بود و نگفته بود: «هرچه می‌خواهید انتخاب کنید»، هیچ‌کس حق انتخاب و اراده‌ای نداشت. پس بدانید ای مردم، این‌که شما هم‌اکنون می‌توانید کفر و عصیان را انتخاب کنید، به اذن و اجازه خداوند است. اگر پروردگارتان، همانند فرشتگان، کوه‌ها، سنگ‌ها، آسمان، ماه، ستارگان، خورشید، گیاهان و معادن، رشته بندگی را از بدو تولد به گردن شما می‌انداخت و شما را بدون اراده خلق می‌کرد، آنگاه هیچ‌یک از شما حق انتخاب و اراده‌ای نداشت.

این امکان فقط به انسان داده شده است. آزادی سرپیچی و مخالفت، به موجب قوانین الهی، فقط به انسان اختصاص دارد. به همین دلیل است که اطاعت انسان با اطاعت موجودات دیگر متفاوت است. یعنی اطاعت انسان از خدا با اطاعت برده از اربابش فرق دارد. زیرا در جایی که سرپیچی وجود ندارد، اطاعت ارزشی ندارد. به همین دلیل است که فقط اطاعت انسان پاداش بهشت را دارد. در واقع همه موجودات از خدا اطاعت می‌کنند، اما اطاعت آنها اطاعتی است که امکان سرپیچی را نمی‌دهد. فرشتگان، کوه‌ها، آسمان‌ها، زمین، ستارگان، ماه، حیوانات و گیاهان همگی به خدا بندگی می‌کنند، اما اطاعت آنها اطاعتی اجباری است. مانند اطاعت انسان، اطاعتی آزادانه نیست.


“کلیدهای گنجینه‌های ناشناخته و جهان غیب نزد اوست، جز او کسی از آن آگاه نیست. اوست که هر چه در خشکی و دریاست می‌داند، و هیچ برگی از درختی نمی‌افتد مگر به علم او، و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن ثبت شده باشد.”

(سوره انعام، آیه 59)

یعنی آنقدر گنجینه‌های غیبی وجود دارد که هنوز گشوده نشده، به ظهور نرسیده و علم ما به آن نرسیده است، که کلیدها و درهای همه آنها فقط نزد خدا و در دست خداست. جز او کسی از آنها آگاه نیست. او همه این غیب‌ها را می‌داند، همانطور که همه موجودات حاضر را با تمام جزئیات و اجزایش می‌داند. مثلاً هر چه در خشکی و دریاست، همه را می‌داند. و هیچ برگی نمی‌افتد مگر آنکه او آن را بداند، و نه در تاریکی‌های زمین چیزی می‌افتد، و نه تر و نه خشکی، مگر آنکه همه آنها در نزد خدا در کتابی آشکار ثبت شده باشد. هر چه نادیدنی و دیدنی، اندیشیده و حس شده، کلی و جزئی، بزرگ و کوچک، افتادن و قرار گرفتن، حرکت و سکون، حیات و ممات، خلاصه هر چه بوده و خواهد بود، پنهان و آشکار، با تمام وسعت و ظرافتش، در کتابی بسیار واضح و منظم ثبت شده است. یعنی در علم خدا یا لوح محفوظ است. هم جزئیات و هم سلسله نظام‌ها نزد خدا معلوم و ثبت شده است.

پس از حوادث زمینی و دریایی، تمثیل سقوط اجسام به برگ و دانه، دلالت بر آن دارد که تمام اجرام سماوی نیز تابع “قوانین سکون” به مانند برگ و دانه هستند. و قابل توجه است که این دلالت، به همان اندازه که از موجودات قابل درک است، از قرآن نیز قابل درک است. عدم بیان مستقیم سکون و حرکت اجسام، و شرح سکون برگ و دانه، هم بیانگر کثرت و دقت علم الهی است، و هم اشاره به آن دارد که قوانین سکون در برگ و دانه آشکار و واضح است، در حالی که در اجسام پنهان و مبتنی بر استدلال است، و سقوط دانه ای در تاریکی زمین می تواند کلیدی برای فهم سکون و حرکت اجسام در خلاء آسمان باشد.

در این آیه، ترتیبی ظریف از نامرئی به مرئی، از اندیشیده به محسوس، و سپس به تدریج از محسوس به اندیشیده، از مرئی به نامرئی وجود دارد که نه شرح آن به پایان می‌رسد و نه ظرایف آن تمام می‌شود.

برای کسب اطلاعات بیشتر در این مورد، لطفاً کلیک کنید:

– دانستن اینکه نیکی‌ها از جانب خدا و بدی‌ها از جانب نفس است، به چه معناست؟



آیا آیه «بگو: من قادر نیستم که به خود نفعی یا ضرری برسانم، مگر آنکه خدا بخواهد» (اعراف، 7/188) را شرح می‌دهید؟ بر اساس این آیه، آیا اراده انسان هیچ اهمیتی ندارد؟


با سلام و دعا…

اسلام در پرتو پرسش‌ها

آخرین سوالات

سوال روز