
– به جز انسانها، نئاندرتالها و دنیسووانها، تمام اعضای خانواده هومینیدها دارای ۲۴ جفت کروموزوم هستند. انسانها فقط ۲۳ جفت کروموزوم دارند. تصور بر این است که کروموزوم دوم در انسانها از ادغام دو کروموزوم اجدادی به وجود آمده است. این ادغام، بقایای تلومری متمایز و یک سانترومر تحلیلرفته را در کروموزومهای اجدادی به جا گذاشته است.
شواهد آن:
* وجود سانترومر غیرفعال در بازوی بلند (q) کروموزوم.
* بقایای تلومر در بازوی بلند (q) کروموزوم.
– قبلاً مقاله شما در مورد کروموزوم دوم انسان را خواندهام. اما همانطور که ما خدا را با عقل خود درک میکنیم، آیا اطلاعاتی که در بالا نوشتم، برای کسی که با عقل خود مینگرد، به وضوح نشان نمیدهد که کروموزوم دوم انسان به دلیل طولانیتر بودن از سایر کروموزومها و موقعیت سانترومر و تلومرها، حاصل ادغام است؟
– اگر خدا مستقیماً آن کروموزوم را به این شکل آفریده باشد، بدون اینکه از ادغام به وجود آمده باشد، آیا این یک امتحان سخت برای باور نکردن ادغام نیست؟
– با ادغام دو جفت از کروموزومهای شامپانزهها (24+24)، تعداد کروموزومهای انسان (23+23) به وجود میآید. و کروموزوم دوم انسان هم درست مثل یک کروموزوم ادغام شده است.
– آیا باید عقل خود را کنار بگذاریم و باور کنیم که این اتفاق نیفتاده است؟ یا باید بگوییم که خدا می تواند با روش ادغام کروموزوم ها نیز خلق کند؟
برادر/خواهر گرامی ما،
در اینجا نباید دو نکته را از نظر دور داشت:
اولاً:
همیشه به یاد داشته باشیم که خداوند هر چه را که بخواهد به هر شکلی که بخواهد خلق میکند.
زیرا خداوند متعال در قرآن تصریح می فرماید که هر چه را بخواهد به هر صورتی که بخواهد می آفریند.
وظیفه علم، آشکار ساختن مراحل آفرینش موجودات است. در این آشکارسازی، هم خطا و هم درستی ممکن است رخ دهد. اشتباهی که انسانها در مورد آفرینش مرتکب میشوند، این است که تصور میکنند علتها، خود به تنهایی آن چیز را به وجود میآورند. در این صورت، همواره بر علت و معلول تمرکز میشود و به همین دلیل، در حل هر مشکلی، راه حلی پیدا نمیشود یا به نتیجه درستی نمیرسیم.
اگر بخواهید، میتوانیم موضوع را به این صورت مورد بحث قرار دهیم:
فرض کنید شما از یک مؤسسه آموزش عالی فارغالتحصیل شدهاید. یعنی شما تحصیلکرده هستید و در نتیجه در خواندن و نوشتن مشکلی ندارید. حالا میخواهید نام موجودات را بنویسید. روی یک کاغذ نوشتید “ماهی”. بعد میخواهید کلمات “میمون” و “انسان” را بنویسید. کسی به شما میگوید،
“تو مستقیماً”
‘میمون’
و
‘انسان’
نمیتوانی بنویسی. میتوانی با تغییر کلمات مربوط به ماهی بنویسی.
حتی دلتان نمیخواهد به همچین آدمی جواب بدهید. جوابتان را در یک جا “میمون” و در جای دیگر هم
“انسان”
با نوشتن آن را نشان می دهید.
آیا خداوند (جل جلاله) برای خلق میمون و انسان، به ناچار باید از همان روشی که فرگشتگرایان ادعا میکنند، یعنی از ماهی به قورباغه، از قورباغه به موجودات دیگر و در نهایت به میمون و از میمون به انسان، سلسله مراتبی را طی کند؟ آیا نمیتوانست هر کدام را به طور جداگانه خلق کند؟ در مورد انسان که میفرماید: از گل آفریدم و به بهترین صورت خلق کردم. چرا در این مورد سخن خداوند را ملاک قرار نمیدهند؟
فاقد هرگونه شواهد علمی
آیا دیدگاه آتئیستی تکاملگرایان به عنوان یک قانون پذیرفته میشود؟
فرض کنیم که اظهارات خداوند را نادیده بگیریم. آنگاه به ساختار ژنتیکی و قوانین آفرینش نگاه خواهید کرد. هیچ مدرکی وجود ندارد که ادعای تکاملگرایان از سال ۱۸۵۰ مبنی بر اینکه موجودات زنده به صورت زنجیروار از یکدیگر به وجود آمدهاند را تأیید کند.
نکتهی مهم و حساس ماجرا اینجاست که
ساختار ژنتیکی برای هر نوع موجود زنده ثابت و بدون تغییر است.
بارزترین مثال آن، ویروس کووید-19 است که یک سال است در صدر اخبار جهان قرار دارد. این ویروس جهش مییابد. یعنی یک یا چند مورد از پایههای اتصال خود را از دست میدهد، اما همچنان به عنوان ویروس باقی میماند. در حالی که ساختار ژنتیکی آن یک مولکول DNA کوچک و فاقد محافظ است.
حتی این هم تغییر میکند و به موجودی زنده با ساختار پیچیده تبدیل نمیشود. چرا نمیشود؟
زیرا خداوند چنین قانونی وضع نکرده است. به عبارت دیگر، او ساختار ژنتیکی هر نوع موجود زنده را ثابت قرار داده است.
آیا خدا نمیتوانست به گونهای بیافریند که موجودات زنده با تغییر به موجودات زنده دیگر تبدیل شوند؟ میتوانست. اما هیچ دلیل علمی وجود ندارد که این اتفاق افتاده باشد. زیرا امکانپذیر بودن یک چیز با وقوع آن متفاوت است. ممکن است در حال حاضر دریای سیاه فرو رفته و به جای آن دشت همواری به وجود آمده باشد. اما برای وقوع این امر محتمل، دلیلی لازم است.
دوم:
در وراثت ژنتیکی، موضوع تعداد کروموزومها نیست، بلکه اطلاعاتی است که در آن کروموزومها رمزگذاری شده است. اگر شما دو فلش مموری با اندازه و ظرفیت یکسان داشته باشید، شباهت ظاهری و ظرفیت یکسان آنها به معنای یکسان بودن آنها نیست.
چرا؟
زیرا
اصل مطلب، اطلاعاتی است که در این حافظهها بارگذاری یا رمزگذاری میشود.
طرفداران نظریه تکامل ادعا می کنند که شباهت ژنتیکی بین انسان و میمون 98٪ است و بنابراین سعی می کنند از این طریق ارتباطی بین میمون و انسان از نظر تکاملی برقرار کنند.
این
این ادعا مبنای علمی ندارد.
ادعای شباهت ۹۸ درصدی ژنهای انسان و میمون، سالها پیش توسط طرفداران نظریه تکامل مطرح شده و به طور مداوم به عنوان شعار مورد استفاده قرار میگیرد. همسانی توالی اسیدهای آمینه در حدود ۳۰ تا ۴۰ پروتئین اساسی موجود در انسان و شامپانزه، به عنوان دلیلی بر این ادعا مطرح میشود.
در بدن انسان حدود ۱۰۰ هزار پروتئین وجود دارد. از این تعداد، ۴۰ مورد مشابه هستند. شباهت ۴۰ پروتئین به این معنا نیست که انسان و میمون ۹۸٪ شبیه به هم هستند. چنین رویکردی،
بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد تا جنبه علمی.
بهعلاوه، موضوع شباهت DNA این 40 پروتئین نیز قابل بحث است. این مطالعه در سال 1987 انجام شد.
سیبلی
و
آهلکویست
توسط ساخته شده و
مجله تکامل مولکولی (Journal of Molecular Evolution)
در (1) منتشر شده است.
با این حال، با بررسی این داده ها
ساریچ،
او اظهار داشت که روش مورد استفاده در اینجا چندان قابل اعتماد نیست و داده های به دست آمده به طور اغراق آمیزی تفسیر شده اند. (2)
حتی اگر این شباهت، آنطور که ادعا می شود، 98% باشد، باز هم نمی توان بر اساس آن، رابطه تکاملی بین این دو گروه از موجودات زنده را اثبات کرد. زیرا گونه ها دارای رمزهای ژنتیکی بسیار خاصی هستند.
پروتئینهای اساسی، مولکولهای حیاتی مشترک در تمام موجودات زنده هستند. بنابراین، شباهتهای زیادی در این ساختارها بین موجودات زنده وجود دارد. زیرا تمام موجودات زنده، حاصل ترکیب عناصر یکسان با نسبتها و تعداد معینی هستند.
از این نظر، شباهت در پایههای ساختار ژنتیکی کاملاً طبیعی است. شباهت در ساختارهای اساسی، دلیلی بر این است که خالق همه موجودات یکی است و همه بر اساس یک طرح آفریده شدهاند، نه دلیلی بر تکامل.
در واقع، بین کرمهای نماتد و DNA انسان، 75% شباهت وجود دارد.(3)
آیا به دلیل شباهت ساختار ژنتیکی، شباهت انسان و کرم 75% است؟ آیا چنین چیز بی معنایی ممکن است؟ در میان موجودات زنده، مهم این نیست که از چه موادی ساخته شده اند، بلکه مهم این است که چه اطلاعات و ویژگی هایی در ژن های آنها رمزگذاری شده است.
حتی اگر تفاوت در ساختار ژنتیکی دو گونه زنده به اندازه 1٪ باشد، این تفاوت به این معنی است که آن دو گونه زنده دارای ویژگی های کاملاً متفاوتی هستند.
نکته مهمی که در اینجا باید در نظر گرفته شود، این است که یک ژن موجود در بدن موجودات زنده، بر بیش از یک صفت تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، یک صفت تحت کنترل بیش از یک ژن قرار دارد. (4)
همه موجودات زنده از ۱۱۴ عنصر با نسبتها و انواع مختلفی آفریده شدهاند. اما برنامهای که در ژنهای هر موجود زنده رمزگذاری شده، متفاوت است. بنابراین، ادعای اینکه موجودات زنده از یکدیگر به وجود آمدهاند، با استناد به شباهت ساختار مادی اساسی آنها، روش تفکر ماتریالیستی و کسانی است که نمیخواهند خدا را بشناسند.
یکی از نقشههای آنها این است که این نوع دیدگاههایشان را که بر هیچ اساس علمی استوار نیست، به عنوان یک دانش اثباتشده جلوه دهند.
در نتیجه
کروموزومهای جنسی در انسان از ادغام دو کروموزوم در میمونها یا موجودات میمونمانند به وجود نیامدهاند.
این گونه افکار، ادعاهایی فاقد جنبه علمی هستند که توسط تکاملگرایان منکر خدا مطرح میشوند.
ارزش بحث کردن ندارد. اما اگر کسی بخواهد ادعاهای تکاملگرایان را باور کند، ما هم حرفی نداریم. چون باور کردن امری است که به هر کس مربوط است.
منابع:
1) سیبلی و آهلکویست، مجله تکامل مولکولی، شماره 26، صفحه 100.
۲) ساریک و همکاران، طبقهبندی تبارشناختی، ۱۹۸۹، شماره ۵، صص ۳-۳۲.
3) کارن هاپکین، “بزرگترین میمونها”، نیو ساینتیست، 15 مه 1999، ص. 27.
۴) مایکل دنتون، تکامل: نظریهای در بحران، انتشارات برنت بوکز، لندن، ۱۹۸۵، ص. ۱۴۵.
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها