– وظیفه رساندن اسپرم تولید شده در بیضه ها به آلت تناسلی را بر عهده دارد.
“لولهٔ وابران”
آیا مسیری که این کانال طی میکند، نمونهای از طراحی نامعقول نیست؟
– در زرافه هم درست مثل انسان، عصبهایی که به تارهای صوتی میروند، از بالای گردن خارج شده، ابتدا به پایین میروند، دور قلب میچرخند و دوباره بالا میآیند و به تارهای صوتی متصل میشوند. آیا این هم نمونهای از طراحی ناشیانه نیست؟
– مثال دیگر، سلولهای حساس به نور در شبکیه است. اعصابی که از این سلولها به مغز میروند، به داخل کره چشم کشیده شده و به ناچار نور تابیده شده به شبکیه را کاهش میدهند. این اعصاب پس از آنکه در داخل کره چشم به هم پیوسته و به یک کابل واحد تبدیل میشوند، در نقطهای از دیواره کره چشم فرو رفته و از آنجا خارج شده و به مغز متصل میشوند. محلی که کابل از دیواره شبکیه عبور میکند، همان نقطهای است که ما آن را نقطه کور مینامیم. در حالی که اگر اعصاب خارج شده از شبکیه به سمت عقب کره چشم میرفتند، این مشکل هرگز به وجود نمیآمد. آیا این محصول یک طراحی ناشیانه نیست؟
برادر/خواهر گرامی ما،
بهترین جواب برای احمق، سکوت است.
اما از آنجایی که کسانی که در این کار نیستند، با این تصور که در اینجا حقیقتی وجود دارد، دچار تردید می شوند، لازم است که به ناچار به چند موضوع در این مورد اشاره شود.
اول از همه، اظهارات و ارزیابی های فوق هیچ ارتباطی با تفسیر علمی ندارند. کاملاً
کفر و انکار خدا
بر آن بنا شده است. به عبارت دقیقتر، برخی از بیدینان، حقایق و اسرار آفرینش را که از نظر علمی قابل اثبات نیست و درک نمیکنند، به عنوان ابزاری برای بیدینی خود به کار میبرند. یا آن را به عنوان عضوی زائد یا به عنوان مثالی از آفرینش بدون نقشه، به زعم خودشان، به کار میبرند.
آویزان بودن بیضهها در داخل کیسه بیضه،
لازم است دمای آنها از 37 درجه تجاوز نکند.
چون اگر بالا برود، از دمای معینی فراتر میرود.
اسپرم ها در حال مردن هستند.
نویسنده این متن، به زعم خود
“دفاع عروقی”
او مسیرهای گردش خون را غیرضروری میداند. همین ارزیابی او، بزرگترین گواه بر شگفتی و نظم و برنامهریزی بدن انسان است. مدعی این ادعا، با گردش در بدن، تنها به چند نقص به زعم خود اشاره میکند.
– اگر این واقعه، آنگونه که آنان ادعا میکنند، نه از سر علم، اراده، قدرت و رحمت بینهایت، بلکه از سر تصادفات ناآگاهانه و اتفاقی بود؛ چه مانعی بود که دهانشان در دستشان، پاهایشان در پشتشان و چشمانشان در بالای سرشان نباشد؟
اول از همه، اینکه سرشان به این شکل است، یک احتمال از بین احتمالات بینهایت است. یعنی، سرشان میتوانست مثل سر گربه، سر اردک، سر پرنده، سر اسب، سر سگ باشد. هیچکدام از اینها نشده، هر طور شده، سر یکی از آنها سر انسان شده است.
موقعیت و شکل چشم ها
اینکه در حال حاضر در این مکان، با این تعداد و به این شکل باشد، احتمالی از میان احتمالات بی نهایت است. می توانست یک چشم باشد، یا سه، پنج، پانزده، بیست و پنج.
محل قرارگیری چشمها میتوانست در سر باشد، همانطور که در پشت یا در پا هم میتوانست باشد.
ساختار چشمها میتوانست شبیه چشم سگ، چشم اسب یا چشم گاو باشد. خوب، به هر حال، این چشمها در یک انسان، در جایگاه، تعداد و شکل مناسب خود قرار گرفتهاند.
و باز هم هست:
اینکه تمام اعضای داخلی و خارجی بدن به همین شکل، با همین تعداد، ساختار و موقعیت، در جای فعلی خود قرار داشته باشند، احتمالی است از بین احتمالات بی نهایت.
فرض کنیم که تمام اعضا و جوارح داخلی و خارجی یک انسان، به طور اتفاقی در جای خود قرار گرفته باشند. اما تمام اعضا و جوارح تمام انسانها در جای خود قرار دارند، به گونهای که انگار با دقت و ظرافت تمام، تا ریزترین جزئیات، برنامهریزی و ساخته شده و روحی متناسب با آن به آن دمیده شده است.
حالا همه اینها را نادیده خواهی گرفت. با پرداختن به چند عضو که حکمت و راز وجودشان را به صورت علمی نتوانستهای آشکار کنی، -نعوذ بالله- ادعا خواهی کرد که خدا آنها را بدون نقشه و برنامه آفریده است. این جز به کار بردن علم در راه بی دینی نیست.
هر کس در ایمان آوردن یا نیاوردن آزاد است. انکار خدا توسط عدهای فقط به خودشان مربوط است. اما ما با این که این انکار با پوشش علمی ارائه شود و از علم به عنوان ابزاری برای این انکار الوهیت استفاده شود، مخالفیم.
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها