برادر/خواهر گرامی ما،
اولاً،
ادعای اینکه اساطیر یونانی از ادیان حضرت عیسی (ع) و حضرت موسی (ع) تأثیر نپذیرفته است، امکانپذیر نیست. آن ادیان نیز آسمانی هستند و این واقعیت است که در آنها نیز پیامهای وحی وجود دارد. وجود برخی از این حقایق در محتوای اساطیر یونانی، نشاندهنده تأثیرپذیری آن از آن ادیان آسمانی است. بنابراین، وجود شباهتهایی در وحیهایی که خداوند در زمانهای مختلف فرستاده است، نه تنها امری غیرممکن نیست، بلکه امری ضروری است. اشاره قرآن به این کتابها، بیان صریحی از این واقعیت است.
حضرت آدم (ع) جدّ اول بشر و همزمان اولین پیامبر است. و خداوند در هر دوره ای پیامبرانی فرستاده است. به همین سبب، در هر دوره زمانی، تمام آثار حقوقی، ادبی و اجتماعی موجود در فرهنگ شفاهی و مکتوب جوامع بشری، به طور قطع از ادیان الهی تأثیر پذیرفته اند. لذا، منبع اصلی حقایق موجود در هر اسطوره ای، وحی الهی است.
به طور خلاصه،
اسطوره شناسی-وحی
اگر قرار بر بحث در مورد تعامل باشد، این یک حقیقت آشکار است که وحیها از اسطورهها تأثیر نپذیرفتهاند، بلکه برعکس، اسطورهها از وحیها تأثیر پذیرفتهاند. ایمان ما به این حقیقت، صرفاً یک باور احساسی بر اساس حساسیتهای دینی نیست، بلکه برعکس، بر پایهی دلایل و شواهد عقلی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
در دورانی که حماسههایی با مضامین اساطیری شکل گرفتند و آثار اساطیری پدید آمدند، حتی اگر مردمان مناطق ظهور وحی و حقایق دینی با مناطق ظهور اساطیر و باورها با هم برخورد و تعاملی نداشته باشند، این به معنای عدم تأثیرپذیری اساطیر از وحی نیست. زیرا حتی بدون برخورد و تعامل مستقیم، و بدون مواجهه با پیامبر، محصول وحی و دین حق، امکان دارد فیلسوفان و حکیمان، انعکاسی از حقایق سنت الهی و قانون جهانشمول را کشف و درک کرده و آن را با نمادپردازی ادبی بیان کرده باشند.
اما با توجه به سبک، زبان و تأثیر معنوی وحی، متخصصان درک می کنند که وحی تا چه حد تأثیر بالایی در بیان یک حقیقت جهانشمول دارد و حتی اگر بخش کوچکی از این حقایق در اساطیر بیان شده باشد، تا چه حد در مقایسه با وحی ناچیز و ناکافی است.
بنابراین، در مورد واقعیت تاریخی مواجهه وحی و اسطوره، حتی اگر ادعا شود که چنین مواجههای رخ نداده است، این یک واقعیت دشوار برای اثبات خلاف آن است که اگرچه ممکن است اسطوره از وحی بیخبر باشد، اما عدم تأثیرپذیری آن از وحی غیرممکن است.
از سوی دیگر، ادعای اینکه وحی از اساطیر تأثیر پذیرفته است، مغالطهای بیش نیست که نمیتوان برای آن شواهد علمی و عقلانی ارائه کرد.
وجود آثار اساطیری حاوی حکمت، دلیلی بر عدم تأثیرپذیری آنها از فرهنگ وحی حاکم بر زمین در زمان پیدایششان نیست. حتی اگر فرض کنیم این آثار اساطیری در دوره و منطقهای پدید آمدهاند که وحی ادیان آسمانی، اعم از متصور و معلوم، به آن نرسیده و از نظر تاریخی قدمت بیشتری نسبت به این ادیان دارند، باز هم نمیتوان ادعا کرد که این آثار بر وحی تأثیر گذاشتهاند. زیرا با مقایسه دو اثر، یعنی اثر اساطیری و اثر وحیانی، از نظر بلندی حقایق، اسلوب، نمادگرایی در بیان لایهلایه حقایق، تغییر و تحولی که در یک فرد و در کل بشریت به وجود میآورند، و در نتیجه تأثیر معنوی که در زمین و جهان هستی بر جای میگذارند، و با توجه به همه این موارد و مقایسه آنها…
(در واقع، قابل مقایسه نیست، اما)
در حالی که اسطورهها همچون انعکاس نوری ضعیف از جزء کوچکی از حقیقت باقی میمانند، فرآوردههای وحی همچون خورشیدهای تابناک حقیقت، انسان و جهان را روشن میسازند.
با این حال، حتی اگر حماسهای از اساطیر یونانی قبل از قرآن به وجود آمده باشد، باز هم احتمال تأثیرپذیری قرآن از اساطیر منتفی است. این امر شبیه به مقایسه خورشید با قطعه شیشهای بر روی زمین است که نور جزئی خورشید را به صورت جزئی منعکس میکند، از نظر دارا بودن و انعکاس نور، که این مقایسه بیمعناست. به همین ترتیب، مقایسه وحی قرآن با اساطیر نیز به همان اندازه بیمعناست.
در آخر،
میخواهیم بگوییم که حقایق تاریخی نیز حقایقی را که در بالا به آن اشاره کردیم، تأیید میکنند. در واقع، تلاش برای متهم کردن قرآن، وحی پاک و ناب حضرت محمد (ص) -که به دلیل بیسوادی و جغرافیای محل زندگی و فرهنگش، امکان مواجهه با آثار اساطیر یونانی را نداشته است- به تأثیرپذیری از این اساطیر، هیچ مبنای علمی ندارد و اثبات آن ناممکن است.
با سلام و دعا…
اسلام در پرتو پرسشها